به نام حی لایموت
آی مردم چرا بچه نمی آرید؟!!! در مورد تعداد بچه هاست که در سنین بزرگسالی (البته اگر اجل مهلت دهد و عمر طولانی شود) در نشاط و شادابی والدین تاثیر گذارند؛ به عبارت دیگر اگر تعداد بچه ها و به تبع آن نوه ها زیاد باشند البته به طوری که خوب تربیت شوند و به پدر و مادر همیشگی سر بزنند و حال و احوال آنها را بپرسند باعث می شود که والدین احساس تنهایی و افسردگی نکنند؟ یا بر عکس یعنی تعداد اعضای خانواده پرجمعیت باعث افسردگی می شود؟
موضوع دیگری که ذهنم را مدتی است البته بیشتر از زمانی که بعد از 10 سال دوری از فضای آموزشی به دانشگاه آمدم درگیر خودش کرده است پسرها و دخترهای دانشجویی است که معمولا پس از اتمام کلاسهای درس (وقت استراحت) در حیاط دانشکده، خیابانی که به سمت سازمان مرکزی می رویم، سمت راست آن دیده می شود طرز نشستن، لباس پوشیدن، وضع آرایش و طریقه صحبت کردن با هم و از همه مهمتر ارتباطاتی که بین آنها وجود دارد.
بعضی هاشون انگار دانشگاه را با مجلس ... اشتباه گرفته اند. به این فکر می کنم که اگر این ارتباطات عاشقانه , عارفانه و البته گاها واصلانه به ازدواج منجر نشود و همه ی فرهاد بودن و شیرین شدنشان به همین خرامیدن در این منطقه دانشگاه ختم شود و خدای نکرده هر کدام از این شیرین ها و فرهاد های دلباخته و دامن از کف داده , در آینده به شخص دیگری برسد و رفقای باده ی وصل حال حاضر خود را در این خیابان به اعماق دفتر خاطرات خود بسپارند. و از بد روزگار بروند سراغ کیس دیگری. حالا که با مشترک مورد نظر جدید عقد مقدس بسته اند با یه اختلاف جزئی در زندگی به یاد می آورد فرهاد صفتی را که فقط برای هم صحبتی با او همیشه برای او محیا بوده است بدون انتظار و شاید هم به یاد می آورد لیلا رخی که تاب مستوری نداشت و شهد لبخندش همیشه عیان . ممکن است باخود بگوید اگر با فلانی که قبلا باهاش ارتباط داشتم ازدواج می کردم حتما زندگی ام بهتر می بود. دائم همسرش را با عشق یا عشق های دوران جوانی مقایسه می کند و تازه نمیداند که آغاز مشکلات است. تازه چشم تنوع طلبشان باز شده و سیری کجاست.
آیا واقعا این ارتباطات باعث سردی زندگی مشترک آینده شان نمی شود و آن آرامشی که باید بر زندگی مشترک حکمفرما باشد با این ذهنیت و ارتباطات قبل از ازدواج به وجود می آید؟.......
اکنون ساعت هجده و بیست و پنج دقیقه روز شنبه سوم آبان می باشد. تازه از مسجد (خانه خدا) که برای نماز رفته بودم برگشتم و به نگاشتن روزنگار این هفته مشغول شدم. استاد گفته بود در مورد موضوعاتی که به آن فکر می کنید بپردازید؛ ولی روزنگار استاد گرانقدر و عظیم الشأن، همکار گرامی بنده در متوسطه اول و آیت الله ریاضی و فیلسوف التواریخ و علامة النساء حاج علی آقای ترکاشوند را دیشب (آخر شب) خواندم.
از محسنات عریضه مذکور به نظر بنده این است که در یک صفحه از همه همکلاسی های عزیز و بزرگوارم که سِمَت استادی به گردن بنده دارند از بانوان محترم تا برادرانم عزیزم یاد کردند. ولی ظاهرا زبان ایشان در یادآوردن بعضی از دوستان گزنده به نظر می رسد. ممکن است زبان طنز همچون ادبیاتی را طلب کند که بنده تخصصی در این زمینه ندارم. انشاء الله اینها زبان طنز باشد نه چیز دیگری...
فقط اینو میدونم که محبوبم آقا روح الله (خمینی رو میگم) گفته از دامن زن مرد به معراج می رسد یعنی بدون خانم ها، آقایون هیچی نیستند هیچی...
از اینکه آیت الله ما، در ریاضی طوری هستند که بچه ها خیلی وی را دوست دارند هرچند ظاهرا خودش ریاضی را بیشتر دوست دارد جای بسی نه، خیییییییییییییییلی خیییییییییییییییلی زیاد جای شکر دارد که در تحول بنیادین آموزش و پرورش حداقل به این هدف رسید که بین معلم و شاگرد (عاشق و معشوق) رابطه عارفانه به وجود آورده است. بنده هر چند به عزیز خودم خیلی ارادت داشتیم و داریم و انشاءالله خواهیم داشته میگم به نظر میرسه شاید خیلی زیاد از آن طرف پل بیفته!!!!!
لطفا نظر دهید. قبلا کمال تشکر را از نظراتتان دارم.
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4